به گزارش «فیلمما» به نقل از «فیلم نیوز» با انتشار چهار قسمت از سریال «ازازیل» به کارگردانی حسن فتحی در پلتفرم نماوا حالا دیگر توانستهایم تا حد زیادی با حالوهوای آن آشنا شویم. «ازازیل» نسبت به سریالهای اخیر پلتفرمهای شبکه نمایش خانگی تفاوتهای زیادی دارد و مخاطبانش را با فضایی جدید مواجه میکند. به جرئت میتوان گفت فتحی در این سریال ساختارشکنی کرده و قدم در مسیری گذاشته که پیشتر نمونهاش را میان در آثارش ندیده بودیم.
به گزارش فیلمنیوز، به بهانه انتشار چهار قسمت ابتدایی سریال «ازازیل»، نگاهی داریم به تفاوتهای آن با سریالهایی که این اواخر در شبکه نمایش خانگی شاهدشان بودهایم.
شیوه روایت داستان | سریال با خردهروایتهایی مختلف شروع میشود. گرچه این خردهروایتها در قسمت اول تا حدودی گیجکننده به نظر میرسند و ارتباطشان باهم مشخص نیست، اما بهرحال از همان ابتدا خودمان را برای تماشای اثری معمایی آماده کرده بودیم. این خردهروایتها رفتهرفته جای خودشان را در داستان پیدا میکنند و در دو سه قسمت بعدی مثل قطعات پازل بهدرستی کنار هم قرار میگیرند تا یک کل منسجم معنادار را تشکیل دهند. دوراقع مخاطبان درست بعد از قسمت چهارم متوجه ارتباط میان آنها و همچنین ربطشان به پیرنگ اصلی میشوند. در تمام این خردهروایتها، پنجره، عروسک و فضایی وهمآلود مشترکند و ماجراها یکجورهایی به سرگرد شریفی، شوکا، مانی و پرویز که سرایدار خانه است مرتبطاند. از ابتدا میدانستیم با اثری معمایی روبهروییم و فتحی سعی کرده است این معما را در شیوه روایت داستان هم لحاظ کند.
فضاسازی | در قسمت اول بخش مهمی از ماجراها در یک برج مسکونی روایت میشوند؛ برجی که هم نشان از رفاه ساکنینش دارد و هم اتفاقهای عجیبوغریبی در آن رخ میدهد. محل قرار گرفتن واحدها و ارتباطی که باهم دارند در جهت پیشبرد داستان است. از سوی دیگر به پنجره خانهی روبهرویی که متعلق به اتاق دختری کرولال است توجه زیادی نشان داده میشود. یکی از نکات مهم در فضاسازی، توجه به حالات روی شخصیتهاست. مثلا اتاق کار مانی کاملا با روح و روان آشفتهاش همخوانی دارد و یک جورهایی مکمل شخصیت او به حساب میآید. کاراکترها | یکی از مهمترین ویژگیهای سریال به تنوع شخصیتها برمیگردد. ماجرا با سه شخصیت اصلی پیش میرود. شوکا که پزشک زنان است و گویا از هجده سالگی به همراه مردی چند سال بزگتر از خودش فرار کرده و بعدتر توانسته به جایگاه مهمی در زندگیاش برسد. او در دوره بارداری از روی ترس فرزندش را از دست داده و دیگر نتوانسته بچهدار شود. با اینکه اطلاعات زیادی دربارهاش داریم اما بعضی رفتارهایش مرموز به نظر میرسد. بخصوص اینکه در سکانس پایانی قسمت چهارم با ماجرایی درباره او روبهرو میشویم که این مرموز بودن بیشتر هم میشود. شخصیت مانی نقاشی است که انگار هیچچیز در دنیا به اندازه نقاشی برایش اهمیت ندارد. شیرینمغز به نظر میرسد اما کاملا مشخص است رازهایی برای خودش دارد. درست است که بعضی رازها را فاش کرده اما هنوز نمیتوانیم مطمئن باشیم چیزهای بیشتری را پنهان نکرده باشد. سرگرد شریفی هم ویژگیهای منحصربفردی دارد. مدام به فکر فرو میرود و نمیدانیم از چه مسئلهای رنج میکشد.
با عضویت در خبرنامه فیلمما، از آخرین خبرهای روز سینمای ایران و جهان مطلع شوید.
آخرین دیدگاهها